به بهانه ی( شعار انتخاباتی دکتر قالیباف ، جهاد ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟!!!)
خانم معلم موضوع انشاء داد (نامه ای به رزمنده ها ) وگفت : هرکسی نامه ی خوبی بنویسه ،از طریق مدرسه میفرستند جبهه برای شماها ،تازه گفته بهش جایزه هم میدیم...شاید خانم معلم از انشاء من خوشش نیاد،خب عیبی نداره ،خودم میفرستم جبهه، راستی به کدوم آدرس؟! اصلا میندازمش توی صندوق پست، حتما پستچی آدرس شماهارو بلده،مگه میشه کسی ،اونم پستچی آدرس شما رو بلد نباشه وشما رو نشناسه؟!!
درست برعکس من و بابا ومامانم که هیچکس ما رو نمیشناسه، بابا ومامانم که اصلا نیستند،میگن اونا رفتند پیش خدا..گاه وقتی با خدا حرف میزنم ومی گم مواظب بابا و مامان باشه............همه توی نامه هاشون از شما تعریف می کنند وآرزوی سلامتی و پیروزی برای شما رزمنده ها می کنند،ولی من از شماها مخصوصا از فرماندهاتون خیلی ناراحتم....الان پنج ماهه که به کلاس سوم شقایق اومدم ،سال قبل هم کلاس سوم بودم،البته کلاس سوم یاس، وحالا مثل رفوزه ها باید دوبار سرکلاس بشینم،نه ،بخدا اصلا تنبل نبودم، تو دفترم پراز ستاره وصدافرین بود ، همشو خود خانوم چسبونده بود ،بیاین تا نشونتون بدم که فکر نکنید دروغ میگم ،یک عالمه کارت هزارافرین دارم...فقط وفقط ثلث سوم امتحان ندادم ،حوصله نداشتم امتحان بدم ،اصلا مدرسه نرفتم ،اگه بابا یا مامانم بود ، می اومدند مدرسه و می گفتند غیبت زهرا موجه بوده..وشاید دوباره امتحان می دادم...
میدونید چیه؟.........تقصیر شماها بود که امتحان ندادم،چون اونروز که آدمای صدام وعراقیا اومدند و بمب انداختند تو خونه خاله اینا، که ماهم اونجا بودیم،هیچکدومتون نیومدید جلوشونو بگیرید ، شماها کجا بودید؟؟...اونا اومدند و دوست خوبم سوسن رو هم کشتند ، خودم دیدم از دهنش خون می اومد...اگه شماها جلوشونو می گرفتید الان بابا و مامان منم بودند و نمی رفتند پیش خدا....همش تقصیر شماهاست.....
2- وبعد از جنگ
آدمای صدام تغییر موضع دادند و هنوز که هنوزه جنگ ادامه دارد،جنگ با فقر ونابرابری و استثمار وفساد وفحشاء...
دشمن دقیق مواضع مارا شناسایی کرده وبا تعیین مختصات دقیق وگرفتن (گرا) همچنان به بمباران خونه وکاشانه ودیارمان مشغول هست ، در این نبرد نابرابر، عده ای از فرماندهان جنگ گریختند وبه سنگرهای بتونی زیرزمینی بنام قدرت وشهرت وبعضی هاشان به جان پناه های ثروت خزیدند، خود را در پستوی خودخواهی وغرور ومنیت پنهان کردند، در کشاکش راست ودروغ ها ماندند، کمی حقیقت را با مقدار زیادی مصلحت مخلوط کردند ، در تکرار شغل ها و ادای وظیفه ها نشستند ،تن به تکالیف دور از خطر دادند، همه حقیقت ها را در راه مصلحت ها ذبح شرعی کردند ونام آنرا گذاشتند وظیفه و پیروی از اصول... اصول گرایی اصلاح طلبانه تابع از سیاستهای روز اجتماعی؟!!
سنگرهای خط مقدم که گردان اخلاص در آن مستقر بود روز به روز خالی و خالی تر شد، غبار غفلت به دلها نشست و همه چیز در راه سیاست وسیاست بازی رنگ باخت ، عده ای از کینه ها سربرداشتند و تمامی آتش خود را بجای دشمن ،بر سر دوست خالی کردندو ریختند،سرزنش کردند غیبت کردند تهمت زدند باگوشه وکنایه بهم متلک گفتند وتازه ازبداخلاقی سیاسی واجتماعی نالیدند....فرماندهان ورزمنده های هشت سال دفاع مقدس بادغدغه های مثلا مشترک روبروی هم قرارگرفتند وقهوه خوران پاریسی بامدافعان خرمشهرائتلاف کردند(1+2).......این عمل بهترین معنابرای کلمه سیاست بود.فقط اینجاست که جهاد وسیاست یک معنای واحد میگیرد.
برادرعزیز اگرفکرمیکنی لیاقت شهادت نداری؟ ازپروردگارعالم بپرس:مگرآنچه راکه تابحال بمن داده ای لیاقتش راداشته ام؟...شایدفکرمیکنی این شهرت،این مقام،این این ثروت،راخودت بدست آورده ای؟ای خداوندرحمان وکریم،مگرتودردربذل نعمت هایت به لیاقت افرادنگاه میکنی؟؟بقول شهیدآوینی:.....""مپندارکه تنهاعاشوراییان رابدان
بلادرکرب وبلا آزموده اندولاغیر....صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است،ای دل چه میکنی؟؟ میروی یا میمانی؟! دادازآن اختیارکه توراازحسین جداکند..."".امتحان است آقا،امتحان.درزندگی زخمهایی هست که شایداصلا زخم نیست، درد نیست،زجر لحظه به لحظه ومداوم هست که تمامی ندارد،زجرکاروان چاووش خوانهای رنج عریان بنی آدم،بارسنگین مسولیت است که بزمین می اندازد ت،باری که کوهها، فرشتگان،ازگرفتن آن شانه خالی کردند،بارسنگین انسان مجاهد بودن. این بارگاه چنان زمین می اندازدت که آرزومیکنی کاش درانزوابودی،هیچکس تورانمی شناخت،درست مثل پدرومادز زهرا ،درست مثل شهید گمنام،درست مثل آن مادری که هنوزهرشب رختخواب پسرش را پهن میکند ومیگوید اوازجبهه برمیگردد،پسرش بیمعرفت نیست،.....................میگویندازاین نوع دردهانمیشودبرای کسی گفت،امانه به این دلیل که ممکن است تعجب کند،وآنراجزء اتفاقات عجیب جامعه انسانی بداند،......نه بخدا......دقیقابرعکس....برای اینکه گفتن ازاین دردها آنفدرتکراری،عادتی روزمره،شده که درتمامی موعظه ها،سخنرانیها،ومصاحبه های همه عزیزان مسول بعنوان ترجیع بند،وفصل مشترک،شنیده میشود وهیچوقت هم هیچ اتفاقی نمی افتد......یعنی هنوزم حاج کاظم با دوندگی وپارتی بازی مجوزخروج جانبازروبرای درمان میگیره،هنوزهم خیلی ازداروهاروبنیادشهید تقبل نمیکنه که رایگان دراختیار جانبازان قراربدهد..........
و اما نهایت ابراز این دردو رنج ها و نوشته ها وگفته ها ،با ابراز همدردی عزیزان مسئول وسیاست باز ختم به خیر می شود وبه گفتن پیگیری می کنم و یا گفتن کلمه آهی خلاصه میشود واگر خیلی معرفت داشته باشند ومرام بگذارند،عزیزان مسئول و سخنران را میگم ،آه را با تکان دادن سر به نشانه ی تاسف ....همراهی می کنند....
بیش از این هیچ انتظاری نیست از آدمهایی که هرکدامشان دردی دارند غیرمشترک و خیز برداشتند برای قدرت بیشتر....درست برعکس زمان جنگ که همه و همه، دردی داشتند واحد ومشترک...
برای شماهایی می نویسم که میدانم اصلا و ابدا مشتاق شنیدن نیستید، که خود را عالم تر،فاضل تر،زیرک تر و فهمیده تر از همه می دانید....خداوکیلی اینطوری نیست؟؟ تئوری های شما ،حرف های شما هیچ مرز مشترکی با همرزمان قدیمی تان ندارد....دارد؟؟
البته من هم مشتاق گفتن برای شما نیستم،فقط می نویسم زیرا که می دانم کسی برای این نوشته ها، گفته ها، تره هم خرد نمی کند،چه برسد به اینکه حوصله کند بخواند و یا پس از خواندن این مطلب فقط چند ثانیه فکر کند...جهاد خیلی وقت است که تمام شده .....
مگر نه اینکه،اولین قدم جهاد، گذشتن از خود،تمایلات،خواسته های درونی و مادی دنیویست؟؟
جهاد مساوی است با تواضع، جهاد یعنی اخلاص، جهاد یعنی شلمچه، جهاد یعنی غواص، جهاد یعنی در حسرت شهادت..
و سیاست،یعنی اختلاس، یعنی معامله، یعنی تخریب رقیب ،یعنی مصلحت،یعنی یکروز دشمن بارقیب،فردا دوست با او به خاطر اصول....حالا به من جواب ندید...به خودتان جواب دهید،جهاد ادامه دارد؟ یا سیاست ورزی ادامه دارد؟؟؟
3-نامه ای از جوان بسیجی امروزی به شهیدان...
سلام ،می دانم حالتان خوب است، البته اگر همرزمان زنده شما بگذارند.
می گویند مردانگی کردید،عاشق پیرجماران بودید، عارف بودید، خلاصه خیلی باصفا بودید...خب منم باور کردم وبدنبال الگویی شبیه شما ودست یافتنی همه جارا گشتم، از شلمچه شروع کردم،اونجا فقط شماها را حس کردم،یه حس غریب....
اصلا نمیشه توضیح داد شلمچه، نهرخین، و.....چه حال وهوایی دارد...از شلمچه به دوکوهه،چزابه،فکه،...سری زدم ،همه از شما می گفتند و مثل اینکه اصلا دست نیافتنی هستید....همرزمان مجروح شما که در گوشه دل خود خزیدند....ولی همرزمان تو میدون مسئولیت های سیاسی مملکت شما، یه جور دیگه ای هستند.
با اسم شماها چه کارها که نمی کنند!! فقط مانده که........؟؟؟!
سلام مرا به شهید آوینی برسانید و بگویید اگر همین روایت فتح تو نبود، ما چه می فهمیدیم دوست داشتن انسان یعنی چه؟! عشق امام؟؟ اخلاص ؟صفا ،صمیمیت ، مهربانی چه معنایی دارد؟
سلام مرا به شهید چمران برسانید و بگویید همه ی نوشته هایش را میخوانم، اما چگونه باید خودم را در آنها پیدا کنم؟! مصداق زنده و دست یافتنی نوشته هایت کجاست؟؟
سلام مرا به شهید فرومندی و خرازی و باکری و چراغچی برسانید و بگویید شرمنده ام....هروقت کار دارم بسراغ شما می آیم وگرنه من کجا وشما کجا؟؟
به شهید کاوه هم بگویید، چرا به داد همشهریهایت ، همرزمانت ، نمیرسی؟! تو که خیلی بامرام بودی...
خلاصه سلام من را به همه برسان وبپرس " جهاد ادامه دارد؟؟؟؟؟؟ "
شهدای عزیز، اگر از احوالات ما خواسته باشید، بحمدالله در حال خدمت وانجام وظیفه هستیم.کار و کار و کار، به شلوغی خودمان و اطراف ،سرمان گرم است، هرروز تیتر روزنامه ها رو میخونیم، اگر از ما تعریف کرده باشند خوشحال می شویم و اگر انتقادی باشد حالمان گرفته است چرا اینها حالیشان نیست ما چه در گرانبهایی هستیم؟؟!!
لحظه به لحظه قیمت دلار و ماشین و آپارتمان و...شاخص بورس و تورم و موجودی و....را رصد می کنیم و با هاله ای از گذشته در پی آینده ای مبهم وگنگ می رویم..
خلاصه سرمون خیلی شلوغه،همرزمان و دوستان زمان جنگ را که بماند، حتی خانواده ی خودمون روهم وقت دیدن پیدا نمی کنیم..خدمت و خدمت و خدمت....
حالا دیگه مثل اون وقتا باهم نیستیم ، موریانه نفاق ،خودخواهی ، خود بزرگ بینی و استکبار به جونمون افتاده..و نشسته ایم در پشت میزهایی که حاضر نیستیم به اونور میز نگاهی بکنیم ، چه برسد به اینکه از پشت آن بلند شویم و به این سو بیاییم...نه ،اشتباه نکنید ، ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت....
و خلاصه، شهدای عزیز بدانید و آگاه باشید که
جهاد ادامه دارد !؟؟؟؟!!!!!؟؟؟؟؟؟؟!!!!